زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
قدم قدم ز حرم دور گشتنت سخت است به غربت از حرمت دل بریدنت سخت است تو می روی و دل خـواهـرت به دنبالت برادرم چقدر جبهه رفـتنت سخت است تـمـام زنـدگـی ام ای هـمـه کـسِ زیـنـب به جان فاطمه بی یار ماندنت سخت است وداع آخـر و دل بی قـرار جـان بـر لـب شنیده ام که به گودال کُشتنت سخت است بـپـوش زیـر زره دسـتـبـاف زهــرا را خبر ز غـارت پیراهنِ تنت سخت است به بند چـادر و معـجـر نـمی رسد دستی ولی اگر برسد دست دشمنت سخت است چگـونـه صبـر کـنم آخرین نـگـاه تو را وداع دختر و این بوسه چیدنت سخت است به زیر کعـب نی و ضربه مانـدَنَم آسان به زیر نیزه و شمشیر دیدنت سخت است تـمـام عـمـر ترا دیـده ام بـه نـدبـه ولـی به زیر دشنه مناجات خواندنت سخت است چقدر حال تو چون روز آخر مولاست چقدر شیوۀ «لا حول» گفتنت سخت است اگر چه چـشـم تو ما را رها نمی سـازد ز روی نیزه بما سر کشیدنت سخت است |